نویسنده: جِی. دابلیو، اِن واتکینز
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان

 

Open Society
این عبارت اکنون وارد اصطلاحات رایج علم سیاست شده است و به وفور مورد استفاده‌ی همه‌ی نویسندگان و سیاستمداران قرار می‌گیرد؛ البته مردم کوچه و بازار به ندرت ممکن است از آن استفاده کنند. معمولاً از این اصطلاح برای اشاره به جامعه‌ای استفاده می‌شود که در آن هیچ ایدئولوژی یا دینی دارای انحصار تک‌قطبی نیست، گرایش انتقادی وافری به اندیشه‌های جدید از هر جا که آمده باشد وجود دارد، فرایندهای سیاسی به صورت شفاف در معرض بررسی و انتقاد عمومی قرار دارد، آزادی سفر به درون و بیرون از مرزهای آن وجود دارد و محدودیت‌ها برای تجارت با سایر کشورها در کم‌ترین حد است، و هدف از آموزش اشاعه‌ی معرفت است و نه القا. تا مدت‌ها اتحاد شوروی تجسم‌بخش نقطه‌ی مقابل جامعه‌ی باز بود، اما با آغاز سیاست گلاسنوست [آزادی بیان]، کشورهایی که جانشین اتحاد شوروی شدند ظاهراً در حال فاصله گرفتن از آن حد منفی هستند.
اصطلاح «جامعه‌ی باز» (همراه با متضاد آن یعنی «جامعه‌ی بسته») ابتدا با کتاب پرآوازه‌ی کارل پوپر (Popper, 1945) تحت عنوان جامعه باز و دشمنانش بر سر زبان‌ها افتاد. همان‌طور که پوپر نیز اذعان می‌کند، این دو اصطلاح را قبلاً هانری برگسن (Bergson, 1932) معرفی کرده بود. برداشت‌های این دو متفکر درباره‌ی جامعه‌ی بسته وجوه مشترک زیادی داشت. آن‌ها هر دو جامعه‌ی بسته را اجتماع کوچک، درهم بافته و چهره به چهره می‌دانستند. از نظر برگسن، جامعه‌ی بسته جامعه‌ای متمرکز، ایستا و راکد است؛ چنین جامعه‌ای دین اقتدارطلب، اخلاق مطلق‌گرا، و رسومی سخت و خشک دارد. پوپر نیز بر نگرش‌های ضد علمی، جادویی و قبیله‌ای چنین جامعه‌ای تأکید می‌کند. نکته‌ای که برگسن، به آن اشاره می‌کند (و پوپر نمی‌کند) این است که رهبران جامعه‌ی بسته جنگ با همسایگان را روش مطلوبی برای تقویت وفاداری قبیله‌ای و وحدت اجتماع محسوب می‌کنند.
با این حال، برداشت آن‌ها از جامعه‌ی باز تفاوت‌های درخور توجهی دارد. از نظر برگسن، پیدایش جامعه‌ی باز فقط هنگامی میسر خواهد شد که تعداد زیادی از جوامع بسته بالاخره جای خود را به یک جامعه‌ی جهانی همه‌شمول بدهند که در آن پیشرفت و تنوع تشویق می‌شود و جزمیت دینی و روحیه‌ی اقتدارطلب جای خود را به شهود عرفانی و خودجوش می‌دهد.
در مقابل، از نظر پوپر ویژگی اساسی و ضروری جامعه‌ی باز نه شهود عرفانی بلکه استفاده‌ی آزاد از عقل انتقادی است. چنین جامعه‌ای باید کاملاً کوچک باشد؛ پوپر جامعه‌ی آتنی زمان پریکلس را مثال می‌آورد (که بردگان از اعضای آن به شمار نمی‌آمدند). دستیابی به جامعه‌ی باز، نقطه‌ی اوجی نیست که در آینده‌ای دور محقق شود. در واقع، به ادعای پوپر، گام‌های موفقیت‌آمیزی که در گذشته به سوی جامعه‌ی باز برداشته شده، خصوصاً در غرب، موجب شده که در میان بعضی از متفکران پرنفوذ، مهم‌تر از همه افلاطون، شوق و آرزوی بازگشت به جامعه‌ی بسته نضج بگیرد. چون زندگی در جامعه‌ی باز می‌تواند دشوار و پرزحمت باشد و مردم در آن ضرورتاً خوشبخت‌تر از جامعه‌ی بسته نیستند. آن‌ها ممکن است از چیزی که پوپر «فشارهای تمدن» می‌نامد رنج ببرند. بعضی از مردم با خرسندی بار مسئولیت فردی را از دوش می‌اندازند تا به گرمی و صفا و امنیت خیالی جامعه‌ی بسته بازگردند.
با این حال، پوپر در زمینه‌ی تقدم زمانی جامعه‌ی بسته به جامعه‌ی باز با برگسن موافق بود؛ از نظر پوپر، جامعه‌ی بسته به صورت طبیعی شکل می‌گیرد، در حالی‌که جامعه‌ی باز همیشه باید با مبارزه و تقلا ساخته و حفظ شود. او در دلیل برای این واقعیت می‌آورد.
(1) جامعه برای آن‌که باز باشد، باید تا حد زیادی، به قول پوپر، «انتزاعی» باشد؛ در این جامعه تعامل‌های چهره به چهره با اشخاص آشنا جای خود را به برخوردهای غیرشخصی با افراد ناشناس ایفاگر نقش می‌دهد. و گذار به چنین جامعه‌ای تحولی است که دیر رخ می‌دهد.
(2) مردم معمولاً تابوها و رسوم خشک جامعه‌ی بسته را طبیعی و تغییرناپذیر می‌پندارند، چنان‌که گویی قوانین طبیعت هستند. بنابراین حرکت به سمت جامعه‌ی باز مستلزم تشخیص و تصدیق انقلابی ماهیت قراردادی و بشرساخته‌ی نهادهای اجتماعی است، که باز هم دستاوردی است که دیر میسر می‌شود.
پوپر در کتاب خویش (Popper, 1945) به آموزه‌های گوناگونی حمله می‌کند که با ایده‌ی جامعه‌ی باز دشمنی دارند. یکی از آن‌ها رؤیای مهندسی اتوپیایی بود که در ایده‌ی حاکم - حکیم افلاطون تجسم می‌یافت که باید کار را از پاک کردن بوم نقاشی خود آغاز کند. این رؤیای محالی است، چون پاک کننده‌ی بوم، و وسیله‌ی پاک کننده نیز بخشی از تصویری هستند که باید پاک شود. هرقدر رهبران انقلاب‌های سیاسی به این آرمان محال نزدیک‌تر شوند، ویرانی و فجایع بیش‌تری به بار خواهند آورد. می‌توان به جای این آرمان مهندسی تمام عیار، مهندسی تدریجی را پیشنهاد کرد: به این ترتیب امکان اصلاحات کلان به وجود می‌آید، ولی این اصلاحات به صورت گام‌به‌گام پیش می‌رود و امکان کنترل و نظارت این فرایند به وجود می‌آید و فرضیه‌های جامعه‌شناختی پشتوانه‌ی آن‌ها نیز آزمون می‌شود. ممکن است خطا و اشتباه در آن‌ها بروز کرده باشد و در نتیجه هدف مورد نظر به دست نیاید یا با پیامدهایی همراه باشد که غیرعمدی و ناخواسته‌اند. هنگامی که اصلاحات متعدد در حوزه‌ی واحدی در جریان باشند، نظارت انتقادی ناممکن می‌شود.
فایده باوری سلبی از دیگر ایده‌های پوپر در این زمینه است (Popper, 1945)؛ طبق این مفهوم حکومت‌ها باید در پی کاستن از رنج‌ها و آلام شناخته شده باشند، نه این‌که مستقیماً در پی افزایش سعادت همگانی برآیند.
آموزه‌ی دیگری که پوپر آن را دشمن جامعه‌ی باز می‌داند تاریخی‌گری است و آموزه‌ی آینده‌گرایی اخلاقی (آن‌چه خواهد آمد، حق است) که با تاریخی‌گری پیوندهایی دارد. پوپر به جای آن، روش‌شناسی فردگرایانه را توصیه می‌کند.
بعضی از منتقدان پرسیده‌اند که آیا جوامع اولیه‌ی بشری جوامع بسته بوده‌اند یا خیر. چارلز داروین (Darwin, 1871) تأکید می‌کرد که نوآوری و قدرت تقلید تا چه حد برای تفوق یافتن انسان‌ها بر سایر پستانداران اهمیت داشته است. و این به معنای گشودگی و بازبودن نسبت به نوآوری است که برای نگرش حاکم بر جامعه‌ی بسته امر بیگانه‌ای است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول